کتاب چین



در تابستان سال سوم به چهارم بود که اولین کتاب ها را خواندم، کتاب حسین کرد شبستری، امیر ارسلان نامدار، قهقهه اسکلت و چند تا کتاب پلیسی. واگویی کتاب امیر ارسلان نامدار کافی بود که ده ها جلسه بچه های کلاس را بر جای خود میخکوب کند. شلوغ ترین کلاس ها و بچه ها منتظر بودند که حسین پاپلی به کلاس آنها بیاید و قصه ی امیر ارسلان نامدار، شمس وزیر، قمر وزیر، مادر فولادزره، فولادزره دیو، زندانی شدن فرخ لقا، باغ سنگی، سنگ شدن این و آن و آزاد شدن فرخ لقا به دست امیر ارسلان، داستان امیر هوشنگ و . را بگوید. وقتی تلویزیون و سینما، CD، کامپیوتر، باشگاه، کلوپ، چراغ برق نباشد، قصه گو، معرکه گیر و غیره بازار گرمی دارند. کم کم زن های سر کوچه هم می گفتند حسین بیا قصه بگو. حسین بگو بالاخره عاقبت فرخ لقا چه می شود؟ من وقتی داستان گرفتار شدن فرخ لقا و شمس وزیر را به دست مادر فولادزره تعریف می کردم، گاهی زن ها گریه می کردند و برای آزادی آن ها نذر می کردند. مثل آن که داستان فرخ لقا و امیر ارسلان واقعا اتفاق افتاده است و حالا آن ها گرفتار مادر فولادزره اند و باید نذر و نیاز کرد تا آن ها آزاد شوند. بی بی سکین طرزجانی زنی که خود گرفتار شوهری تریاکی و تندخو و عملاً زندانی آن مرد بود که 40 سال از خودش بزرگ تر بود، 12 شمع به نیت دوازده امام برای امام زاده جعفر یزد نذر کرد که مادر فولادزره خودش سنگ شود و فرخ لقا آزاد شود. در حقیقت بی بی سکین نذر می کرد که خودش از شر عباس تریاکی که همان مادر فولادزره برای او بود آزاد شود. زن های فقیر و زجر کشیده از دست مردها و زمانه، آمادگی گریه داشتند، برای هر چیز حتی قصه امیر ارسلان نامدار و دلسوزی برای فرخ لقا گریه می کردند. در حال و هوای کوچه پس کوچه های یزد در دهه ی 1330 باید گفت گریه بر هر درد بی درمان دوا بود.


گردآورنده : خانم کتاب چین

منبع : کتاب شازده حمام(جلد اول و دوم)، دکتر محمدحسین پاپلی یزدی، صفحات 84 و 85



- لعنت به تو. اینجا چه می کنی؟ چه کسی تو را به این حریم راه داده؟! اینجا وادی السلام است، جولانگاه تو نیست. گفته بودند شیطان را به این حریم راه نمی دهند.

- تو اکنون در قلمرو من وارد شده ای؛ ملکوت سفلی قلمروی من است، جز آن وقت که گهگاه بعد از درس شیخ به حرم علی می روی، الباقی اوقات در قلمرو من هستی. ریسمانی که به گردن داری را ببین که چگونه با پوست و گوشتت عجین شده، ریسمان از بدن خودت رویییده، قلمرو من برای روییدن ریسمان حاصلخیز است.

ابلیس به شکل تنفربرانگیزی خندید. جوان بار دیگر وحشت زده به طناب نگاه کرد. از دهان شیطان کلماتی خارج شد که جوان آنها را نشناخت. کلمات به دور ریسمان پیچید و درون آن فرو رفت. تاروپود طناب از حروف و کلمات بافته شده بود. دامن «غ» در حلقه «و» گره شده بود و دو حرف «ر» مثل دو میخ آنها را به هم کوفته بود.

- برای همه هم درس هایت که در درس شیخ می نشینید، ریسمان هایی دارم، برای همه آنها که می شناسی و نمی شناسی. از کسانی چون شما چشم نخواهم پوشید، در حالی که ممکن است چند روز دیگر چون شیخ مایه رنج من شوید!

- مگر شیخ با تو چه کرده؟

شیطان زنجیر ضخیم شکافته شده ای را روی زمین انداخت.

- دیروز با این زنجیر گردن شیخ را گرفتم و تا میان بازار کشیدم؛ ناگهان تکانی خورد و حلقه های زنجیر را شکافت. تمام اهل این شهر را با ریسمان های پوسیده ای مثل آنچه تو در گردن داری به این سو و آن سو کشانده ام، ولی برای صید شیخ همه این ها ناتوان است.


گردآورنده : خانم کتاب چین

منبع : کتاب نخل و نارنج، وحید یامین پور، صفحات 6 و 7




آقا جان، که تازه نمازش را شروع کرده بود، به جای اینکه به مهر یا قبله نگاه کند، مدام داشت به مسیر حرکت من نگاه می کرد و همین که حدس زد می­خواهم دوچرخه ­ام را بردارم بلند گفت: «الله اکبر.» از تشر زدنش فهمیدم نباید با دوچرخه­ ام بروم. با دست اشاره کرد صبر کنم. نمی­دانم این چه نماز خواندنی بود که داشت به همة کارهای خانه هم رسیدگی می­کرد؛ چون تا صدای سر رفتن کتری هم آمد، باز سر نماز گفت: «الله اکبر.» و بعد با اشاره دست و انگشت به من حالی کرد که اگر با او کار داشتند دو، نَه، سه چهار دقیقۀ­ دیگر نمازش تمام می­شود و وقتی فهمید مزاحم زنگ زده با صدای بلندتری گفت: «لا اله الا الله.»

گردآورنده : آقای کتاب چین

منبع : کتاب آبنبات هل دار، مهرداد صدقی، صفحه 23


امیرمؤمنان علی (ع) فرمود: «روزی پیامبر خدا (ص) وارد خانة ما شد؛ در حالی که فاطمه (س) در کنار دیگی نشسته بود و من هم عدس پاک می کردم. رسول خدا مرا صدا زد و فرمود: «یا ابالحسن!» گفتم: «لبیک یا رسول الله!» فرمود: «از من بشنو که من جز آنچه پروردگارم امر فرموده نمی گویم. هیچ مردی نیست که در خانه به همسرش کمک می کند؛ مگر آن که خداوند به تعداد موهایی که در بدن دارد برای او پاداش عبادت یک سالی را می دهد که در روزهایش روزه بدارد و شب ها به عبادت خداوند بایستد و به او پاداشی مانند آنچه به صابران می دهد عطا خواهد کرد؛ آنچه به داود نبی و یعقوب و عیسی داد. یا علی! کسی که در خدمت خانواده ای باشد و عارش نیاید، خداوند نام او را در دفتر شهدا می نویسد و به ازای هر روز و شبش ثواب هزار شهید نویسد و در برابر هر قدمی که برداشته، ثواب یک حج و عمره برای او نویسد و به تعداد هر رگی که در او است، خداوند یک شهر در بهشت به او خواهد داد. یاعلی! لحظه ای خدمت در خانه بهتر از عبادت هزار سال و هزار حج و هزار عمره است و بهتر از آزاد کردن هزار بنده و شرکت در هزار جنگ و هزار بار عیادت مریض و هزار جمعه (شاید مقصود نماز جمعه باشد و شاید اعمال روز جمعه) و هزار تشییع جنازه و هزار گرسنه ای که سیرشان کند و هزار ای که بپوشاند و دادن هزار اسب در راه خدا می باشد و بهتر از هزار دیناری است که بر مساکین صدقه دهد و برای او بهتر است از این که تورات و انجیل و زبور و قرآن بخواند و هزار اسیری که بخرد و آزاد کند و برای او بهتر از هزار شتری است که به فقرا بدهد. این مرد از دنیا نمی رود؛ مگر آن که جایگاه خود را در بهشت ببیند. یا علی! خدمت به خانواده مایة بخشایش گناهان کبیره است و آتش خشم الهی را خاموش می کند و مهریة حورالعین و مایة زیاد شدن حسنات و درجات است. یا علی! کسی به زن خود خدمت نکند؛ مگر صدیق یا شهید یا مردی که خداوند خیر دنیا و آخرت او را بخواهد». جامع الاخبار، ص 102.

گردآورنده : آقای کتاب چین

منبع : کتاب تا ساحل آرامش، جلد اول، محسن عباسی ولدی، صفحه 78


با آن که وقتی در رم هستید انگار دارید توی دل تاریخ زندگی می کنید، با اینکه وقتی در میلان هستید، می توانید به هرچه، هرچه، هرچه که بخواهید در لحظه دسترسی داشته باشید، با آن که ونیز به گمان من حیرت انگیزترین نقطه ی دنیاست. اما همه ی این ها به یک وجب خاک ایران نمی ارزد. باور کنید. این جمله ام را شبیه شعارهای مجموعه های تلویزیونی ندانید. همه ی این ها خوب است اما برای خود آنها. برای ما تنها دیدنش لذت بخش است. و مدتی کنارشان بودن. وقتی آنجا هستید تازه می فهمید که چه لذت هایی را در زندگی در سرزمین خود دارید. من بوی لوبیاپلوی آشپزخانه ی مادر و عطر درخت بهارنارنج حیاط پدری را با همه ی رؤیاهای ونیز تاخت نمی زنم.

گردآورنده : خانم کتاب چین

منبع : کتاب مارک و پلو، منصور ضابطیان، صفحه 115




تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

www.EuropeanGoldfinch.net طراحی سایت گرین وب معرفی کتاب های نشر شانی Natalie ایستگاه پرواز سئو سایت و وبلاگ تجربه فني Julie وبلاگ تخصصی مهندسی هسته ای موزیک ( جدید،رپ )